loading...
دلدرد!
حمید دلدار بازدید : 8 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)

روزی روزگاری

دخترکی زیبا بنام نازنین همراه با مادر و پدر و دو خواهرش زندگی می کردند در خانه ای بزرگ و زیبا اما بی روح وبی احساس،دخترک قصه ما در دلش هزاران درد نهفته است درسته که هر چه که بخواهد دراختیار دارد اما محیطی شاد و صمیمی در خانواده ندارد دخترک نمیتواند با مادر و خواهرانش درد ودل کند و نم نمک افسرده و گوشه گیر میشود.

دخترک بدلیل این مشکلش برای فرار از این خانه بی روح میخواهد که زودتر از این خانه برود درحالیکه18 سال دارد        دخترک به اصرار دوستانش با پسری بنانم بهرام آشنا میشود بهرام که بخاطر هواو هوسش حاضر به تن به هر کاری بود از وضع روحی نازنین سوء استفاده کرد و به او نزدیک شد نازنین کم کم به بهرام علاقه مند شد در حالیکه از نقشه شوم او با خبر نبود......

بعد از گذشت ماه ها و شدید شدن علاقه نازنین بهرام حواست تا نقشه خود را عملی سازد  در روزیکه خانه نازنین خالی بود و و پدر و مادر و خواهرانش به بیرون رفته بود بهرام به خانه نازنین رفت و به او تجاوز کرد.

بعد از رفتن بهرام نازنین که دچار عذاب وجدان شده بود و پاکی خویشتن را از دست داده بود و همینطور می لرزید که تلفن همراهش به صدا درامد بهرام بود که می گفت من با کسی که به این راحتی به کسی اجازه نزدیکی به خودش را میدهد نمیتوتنم ازدواج کنم تمام بدن نازنین می لرزید و از عرق خیس شده بود و به بهرغام می گفت من بخاطر دوستداشتنت تن به اینکار دادم بهرام تلفن را قطع کرد و دگر جواب نازنین را نداد نازنین که دچار چنین شکست عاطفی شده بود و به گذشته فکر می کرد از زندگی ناامید شد و دست به خودکشی زد و شاهرگ خود را زد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
درد و دل با دختران نوجوان و جوان ایرانی . محیطی امن و شاداب و قابل اطمینان!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 40
  • بازدید کلی : 667